تولد يكسالگيت
دختر گلم سلام.
خوشحالم كه فرصتي پيش اومده تا با اين سرعت وبلاگتو كامل كنم. فكر كردم ديدم خالي از لطف نيست تا يه پست رو بطور كامل به جشن تولدت اختصاص بدم. با هم ببينيم...
حلماي نازنينمون! فرشته آسمونيمون! همه زندگيمون!
تولدت مبارك
به جشن تولدت خوش اومدي!
ميخواستيم همون 10 خرداد تولدتو جشن بگيريم، اما بدليل اينكه آمادگي كامل رو پيدا نكرده بوديم، با چند روز تأخير روز پنج شنبه 16 خرداد برنامه گذاشتيم.
چند روز قبل از تولدت تو رو آتليه برديم تا يه عكس خوشگلتو براي تولدت روي شاسي بزنيم و اينگونه شد كه با ديدن عكست تصميم گرفتيم از همون عكس، برات كارت دعوت چاپ كنيم. ببين:
از چند روز قبل مامي و بابايي و خاله ها حسابي مشغول تدارك گرفتن براي جشن بوديم. حسابي سرمون شلوغ بود تا بتونيم جشن گل دخترمونو خوب و كامل برگزار كنيم.
و اما برسيم به روز تولد:
مهمونا حدوداي ساعت مقرر اومدن. من غير از اينكه استرس داشتم كه جشن خوب برگزار شه، نگران بودم كه تو بداخلاقي نكني. از قرار معلوم تو برامون نقشه كشيده بودي. هر كاري كرديم ظهر نخوابيدي، تا اينكه مهمونا اومدن. اول مهموني، اييييييييي بد نبودي، يه خورده ذوق كردي و بازي ميكردي
مهمونا كه ميومدن اولش با ميوه و شيريني و شربت ازشون پذيرايي كرديم.
تو هم يه خورده با بچه ها سرگرم شدي و باهاشون عكس گرفتي:
(راستي يه ذره هم با دوستات قر دادي)
خانم خانما چرا اينقدر از كلاه بدت مياد و همش ميخواي از سرت درش بياري. مگه نديدي با كلاه چقدر خوشگل شدي مامي...
از قيافت معلومه كه ديگه كم حوصله شدي و ميخواي نقشه اي كه كشيدي عملي كني!!!
باشه پس با هم بريم مهمونا رو به ميز پذيرايي دعوت كنيم...
حدوداي ساعت 7 هستش. ديگه يواش يواش برم زنگ بزنم به بابايي كه كيكتو بياره. فكر نكنم بيشتر از اين طاقت بياري.
خيلي دوست داشتم با كيك تولدت چند تا عكس خوشگل داشته باشي، اما اينقدر بي تابي كردي كه موفق نشديم. به همين بسنده كرديم...
حالا بريم يه نمايي هم از ميز كادوهات ببين
تا كيك رو ميبرن كه براي سرو توي بشقاب بذارن، ما هم بريم كادوهاتو باز كنيم.
وااااااااااااااي همگي چقدر زحمت كشيدن و برات يه عالمه كادوهاي خوشگل آوردن.
از همه ممنون.
ديگه يواش يواش مهمونا رفتن خونشون.
قربونت برم ميدونم خيلي خسته شدي، ديگه برو راحت بخواب
ايشالا كه هميشه عمر سلامت باشي و عاقبت بخير بشي دختر يكساله مامان و بابا
مامان و بابا عاشقتن