حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

حلما قشنگترين نعمت خدا به ما

حكايت هاي حلما و دكتر سبزي

1393/3/3 8:47
157 بازدید
اشتراک گذاری

دخترك عزيزم سلام.

ميدونم مدت خيلي خيلي زياديه كه وبلاگتو بروز نكرديم، به حساب بي توجهيمون نذاري گلم، فقط فرصت نكرديم.

حتما ميپرسي بعد از اين همه مدت چرا اين عنوانو انتخاب كرديم؟!!

پدر دقيقاً 8 ارديبهشت جراحي قلب باز انجام داد و اونم توسط دكتر سبزي كه يكي از بهترين جراحاي قلب كرمانشاهه.

بعد از توضيح اين مطلب بيشتر برات ميگم كه ديگه خيلي از كلمات و گاهي جملات رو خوشگل ميگي...

بعد از توضيح اين مطلب بيشتر برات ميگم كه ديگه خيلي از كلمات و گاهي جملات رو خوشگل ميگي...

يكي از حرفايي كه ياد گرفتي اينه:

ازت ميپرسيم حلما پدر كجاشو عمل كرده؟ حلما: پّدّ اوف اّلبش (پدر قلبش اوف شده)

ما: كي عملش كرده؟  حلما: دُدُر اّبزي (دكتر سبزي)

حالا ديگه هر چي سبزي خوردن و قورمه سبزي و هر چيزي كه كلمه سبزي بهش مربوط باشه ببيني و بشنوي، بهش ميگي دكتر سبزي.........

مامي سبزي پاك ميكنم ميگي ماما دتر ابزي !!!     ميگم حلما بيا قورمه سبزي بخور، ميگي واي دتر ابزي

 

حالا بيايم سراغ تغييرات حلما خانممون توي اين چند ماه.....................

از كلمات و جملاتي كه ياد گرفتي تا اونجايي كه يادم باشه برات مينويسيم:

اَپو¥ تَپو ¥ بَپو  : پتو

اَني: صندلي

مُمُغ : تخم مرغ

اونه: خونه

اَپش: كفش ، پوشك ، لباس، شلوار

اَت: تخت

ماشاژ : ماساژ

حما دابايي : حلما دارابي

دَپايي: دمپايي

ازيژا: از اينجا (تكيه كلام حلما)

اَاو- يَيام- اوبي : الو سلام خوبي

اَن بُزُد: قند بزرگ

آبژوش: چاي

اَذا: غذا

اوول : هول

آبوشت: آبگوشت

اَميس: سيب زميني

بُيو : برو

ماژَ ژون: مادرجون ، پَدَ: پدر ، آبِد : حامد ، زَيا: زهرا ، اَماني ، سمانه ، اَجيس، نرگس ، مَسا: مهسا ، اَبا: صبا ، يايا:سارا ، مَيا: مهلا ، آنُم: فاطمه

اينقدر خوشگل ميگي مَيَم : مريم

جمله بندي هاي بامزه تو :

مامي بابايي از ايژا پات سوسوله تاپ ( منو ببرين اينجا پارك و سرسره)

از هر پمپ بنزيني رد ميشيم ميگي (بابا از ايژا بيزين)

ماما از ايژا مين مين ( مامان بيا اينجا پيش من بشين)

متأسفانه خيلي دير اومديم برات نوشتيم و ممكنه تك تك كلمات و جملاتت رو در ذهنمون نباشه بنويسيم  ولي تا اونجايي كه ذهن ياري كرد برات نوشتيم.

 

مياي بغلمون ميكني ميگي عزيزم. ناناز.

از پارك برميگردين فوري ميگي بابا ميسي پات و سوسوله: بابا مرسي كه منو بردي پارك. هر چي بهت ميدن فوري تشكر ميكني.

خيلي آدامس دوست داري، مياي كنار كابينت محل آدامس وايميسي و دهنتو به نشونه آدامس خوردن تكون ميدي يا ميگي آماس.

هر روز بعدازظهر وقتي از خواب بيدار ميشي از اتاق بيرون ميري و باباتو بيدار ميكني و بهش ميگي بابا پاشو آضير دَدِش (بابا پاشو حاضر شو بريم گردش). وقتي هم آماده ميشي ميري دم در ميگي ماما بودو (مامان بدو)

پسندها (1)

نظرات (0)